دوست دارین در زمینه تخصصتون موفق و شناخته شده باشین؟ پس سعی کنید تنبل باشین!
وقت نداری مقاله رو بخونی؟ پلی کن و مقاله رو گوش کن.
شاید کنار گذاشتن کارهای وقتگیر یا «کارهای کم عمق» باعث بشه که سرد و تنبل به نظر برسین، اما این ویژگی مشترک اغلب افراد خلاقه، دلیلش هم واضحه، چون میخوان به کارهای مهمتری برسن. بزارید چند تا نمونه بهتون معرفی کنم تا مفهوم جمله «سعی کنید تنبل باشید» رو بهتر درک کنین.
ریچارد فاینمن، فیزیکدان برنده جایزه نوبل که به عنوان یکی از متفکران بزرگ قرن بیستم به حساب میاد، از نظر همکارانش، آدم تنبلیه. خودشم توی یکی از مصاحبههایی که سال ۱۹۸۱ منتشر شده، میگه: «من دوست ندارم هیچ مسئولیتی رو گردن بگیرم؛ من به همه میگم که هیچ کاری انجام نمیدم؛ هر کسی از من بخواهد که توی یه جلسه حضور داشته باشم … بهش میگم نه.
یا مثلاً نیل استفنسون، نویسنده برجسته داستانهای علمی/تخیلی هم به همون اندازه تنبله. اون توی یکی از مقالههاش با عنوان «چرا من توی مکاتباتم ضعیف هستم»، توضیح میده که خیلی علاقه نداره که وقت بزاره و با خوانندههای کتابهاش ارتباط داشته باشه. در واقع این نویسنده اصلاً ایمیل عمومی نداره و دوست نداره کسی اونو برای شرکت توی کنفرانسها دعوت کنه، یا توی شبکههای اجتماعی باهاش در تماس باشه. اگر شما اصرار داشته باشید که به عنوان سخنران به یک رویداد دعوتش کنید، همون اول هشدار میده که: «من تقریباً هیچوقت این دعوتها رو قبول نمیکنم، اگر هم قبول کنم، بابت حضورم پول زیادی از شما میگیرم و باید برام یه مسافرت درجه یک ترتیب بدین، در ضمن من متن سخنرانی رو آماده نمیکنم و بدون آمادگی قبلی میام و فقط خودمو نشون میدم.»
بعضی از کارشناسایی که در مورد افراد نخبه و کارهای خلاقانه اونا تحقیق میکنن و مطلب مینویسن، معتقدند که نمونههایی مثل فاینمن و استیفنسون کم نیستن. یعنی خیلی از افراد پیشرو و سرآمد که چیزای مهمی رو تولید یا خلق میکنن، عادتهای کاریای دارن که با استانداردهای تعریفشده توی حوزه کاریشون، کاملاً تنبل به حساب میان.
توی نگاه اول ممکنه این موضوع یه تناقض به حساب بیاد، اونم در مورد آدمهایی به این مهمی. اما اگه یه کم عمیقتر به این پارادوکس نگاه کنیم، میتونیم درسهای مهمی بگیریم، خصوصا اگر میخوایم از تلف شدن وقتمون جلوگیری کنیم و کارهای باارزشی انجام بدیم که دنیا رو تغییر میده.
نکته کلیدی برای توضیح این پارادوکس که تنبلی و انجام کارهای مهمو در کنار هم قرار داده، ارائه یه تعریف شسته رفتهتر و دقیقتر از مفهوم «کاره». برای خیلی از افراد بلندپرواز، کار به معنی هر نوع فعالیتیه که میتونه به طور حرفهای برای شما درآمد داشته باشه و بهتون سود برسونه. البته در حوزههای مختلف، موارد خیلی زیادی وجود داره که توی این تعریف میگنجن – از اساتیدی گرفته که توی جلسات زیادی حضور دارن تا نویسندگانی که شبانه روز توی شبکههای اجتماعی مطلب میزارن. دلیل عمده این تصور عمومی و کلی از کار اینه که ما فرهنگ پرمشغلگی رو گسترش دادیم، به طوری که امروزه همه ما رو تحت تأثیر قرار داده و در نتیجه اون، میزان موفقیت شما با میزان خستگی و بدون وقفه کار کردن شما مترادف شده.
این تعریف از کار خیلی ناقصه. برای درک بهتر مفهوم کار بهتره اون رو به دو بخش مختلف عمیق و کمعمق تقسیم کنیم:
کارعمیق: همونطور که توی بحث قبلیمون توضیح دادم، کارهایی که شما توی اونا نیاز به تمرکز کامل و استفاده دقیق از مهارتهای مختلفتون دارید، کارهای عمیق گفته میشن.
کار کم عمق: وظایف سبک تدارکاتی که نیازی به تمرکز زیاد یا استفاده از مهارتهای خاصی ندارن، کارهای کمعمق هستن.
به عنوان مثال: اثبات یه قضیه پیچیده کار عمیق محسوب میشه، ولی مرور آخرین ایمیلها و دستهبندی اونا یه کار کم عمقه؛ نوشتن یه فصل از کتاب رمان کار عمیق به حساب میاد، در حالی که توییت کردن در مورد رمانهایی که شما دوست دارید، یه کار کم عمقه. البته فعالیتهای کمعمق ذاتاً بد نیستن، منظور ما اینه که نیاز به مهارت ندارن و در نتیجه (توی بهترین حالت) فقط یک کمک مثبت کوچیک به تلاشهای شما برای تولید ارزش میکنن.
اگر ما از این منظر تنبلیای که توی مثالهامون ذکر کردیم رو بازنگری کنیم، متوجه میشیم کاری که فاینمن و استفنسون واقعاً انجام میدن، اینه که کارهای کمعمقو از برنامههای کاری خودشون حذف میکنن و اولویتو به کارهای عمیق میدن. در واقع این افراد با نادیده گرفتن تصورات رایج، دنبال انجام کارهای مهم و حیاتی و بهرهبرداری از اونا هستن. حقیقت اینه که تمام چیزای مهمی که توسط انسانها خلق میشن، به واسطه انجام کارهای عمیقه.
برای مثال، ریچارد فاینمن میتونه در مورد خیلی از امور استاندارد آکادمیک تنبل باشه و به نوعی از انجامشون طفره بره، چون از زمانی که به واسطه این تنبلی به دست میاره، برای تمرکز عمیقتر روی ایدههای بکر خودش استفاده میکنه که اصلاً به خاطر همونا معروف شده. همانطور که خودشم توی مصاحبهاش گفته بود: «برای انجام کارهای مهم توی فیزیک، شما نیاز به زمان کافی دارین … این جور کارها نیاز به تمرکز خیلی زیادی دارن.»
نیل استیفنسون هم دلایل مشابهی رو برای خوانندگان خودش مطرح میکنه و میگه: «اگر بتونم زندگی خودمو یه طوری سازماندهی کنم که زمانهای طولانی، متوالی و بدون وقفه به دست بیارم، میتونم رمان بنویسم. اما اگه وقفه توی کارم بیافته و ذهنم به کار یا چیز دیگهای منحرف بشه، خلاقیت من به عنوان یه رماننویس، به شدت کاهش پیدا میکنه. در عوضش چی به دست میاد؟ به جای یه رمان موندگاری که در اختیار شما قرار بگیره و ازش لذت ببرین، یه مشت از ایمیلهای شما رو جواب دادم و چند تا سخنرانی توی کنفرانسهای مختلف ایراد کردم.»
هم فاینمن و هم استیفنسون به اولویتبندی بین کارهای عمیق و کمعمق اهمیت میدن. اونا کاملاً درک کردن که کارهای عمیق مولد و موندگار هستن. در حالی که کارهای کمعمق میتونن مانعی برای کارهای عمیق و مهمتر باشن؛ در واقع انجام اونا برای افراد خلاق و با مهارتهای خاص، نه تنها مفید نیست، بلکه باعث ضرر محضه. ممکنه به طور لحظهای ارتباط برقرار کردن با مخاطبها به کار نویسندگی شما کمک کنه، اما تأثیر طولانی مدت شبکههای اجتماعی به عنوان یه عادت و مزاحمتهای اون میتونه تفاوت بین یه رماننویس برجسته و برنده جایزه award مثل استیفنسون رو با یه رماننویس که همیشه در حال دست و پا زدنه رو مشخص کنه.
حالا چه درسی میشه از این بحث گرفت؟ اگر شما تصمیم دارین کارهای مهمی انجام بدین، باید توی زندگی حرفهایتون، روی کارهای عمیق تمرکز داشته باشین. برای انجام این کار، احتمالاً باید مثل فاینمن و استیفنسون تنبل باشین: یعنی باید از هر کاری که تمرکز شما رو از روی کار اصلیتون منحرف میکنه، فاصله بگیرین، صرف نظر از اینکه میتونن یه مزیتهای کوچیکی هم برای شما داشته باشن. البته، افراد کمی میتونن کارهای کم عمقو به طور کامل از زندگی حرفهای خودشون حذف کنن، بعضیها هم خودشون تمایل ندارن که این کارو انجام بدن. اما توجه داشته باشین که سوق دادن ذهنیت کلی شما به سمت کارهای عمیق و دوری کردن از کارهای کمعمق، تفاوت بزرگی توی میزان ارزشی که شما ایجاد میکنید، بوجود میاره.
برای اینکه بتونین این تغییر رفتاری رو برای خودتون ایجاد کنین، سعی کنین به راحتی در دسترس دیگران نباشید؛ نباید به سرعت یه ایمیلهای خودتون پاسخ بدین؛ با بیاطلاعی از یه سری امور اجتماعی سعی کنید شاد بمونید؛ قرار ملاقاتهای بیارزش رو کنسل کنید؛ تماسهای ناخواستهاتونو قطع کنید و تمام زمانتون رو روی یه ایده کار کنین- همه این موارد، جزء اون تنبلیهایی به حساب میان که میتونن دنیا رو تغییر بدن.