فریلنسری و بیپارتنری : شایعه یا واقعیت؟
یه حسی بهم میگه که تازگیها تا به فریلنسر میرسی، غصه و دلواپسی، وقتی میپرسی چرا؟ داد میزنه بیکسی!
واقعاً؟ چرا؟ شما هم حس کردین که فریلنسرها تنهاترند یا بیپارتنرند؟ فک میکنید دلیلش چیه؟
نمیدونم واقعاً درونگراها فریلنسر شدهند؟ یا فریلنسرها درونگرا؟ به هر کی میرسی سرش توی لاک خودشه و با افتخار میگه درونگرام، بعد از اونور گله دارند از درد بییاری! آدم میمونه حیرون که اینهمه تنهایی از کجا میآد؟
به نظر میرسه دلیل اصلی اینهمه تنها موندن و شب رو بیپارتنر به صبح رسوندن، سبک خاص زندگی فریلنسریه.
فریلنسر بینوا مث کارمندها ساعت کاری مشخص که نداره، تعطیلاتش هم که مث کارمندجماعت سرجاش نیست. امنیت مالی هم که نداره و تقریباً هیچوقت نمیدونه آخر ماه چقدر پول توی دست و بالش خواهد داشت. خب دیگه با ان اوضاع دیگه حالی به آدم میمونه که بخواد فراغتی و کتابی و گوشهی چمنی بمونه؟ اون هم یک دست جام باده و یک دست زلف… ای بابا! حق دارید اگه بگید این هم شد زندگی؟ از اون طرف هم ممکنه کارمندجماعت، بگه این ویژگیهای زندگی فریلنسری، مجمع خوبی و لطفه و شما باید چشم بصیرت داشته باشید و از اینجور حرفها!
معمولاً معاشرتها کمتر میشه. آدمها از صبح تا شب میشینند توی خونه، کار میکنند دونهدونه و گاهی هر چی که میدوند باز هم نمیرسند. البته اغلب فریلنسرها بهخاطر کارشون هم که شده، توی شبکههای اجتماعی فعالیت میکنند. پس دقیقتر اینه که بگیم معمولاً سبک معاشرت فریلنسرها فرق داره. بیشتر از اینکه حضوری معاشرت کنند، توی شبکههای اجتماعی فعالیت میکنند و اغلب معاشرتهاشون از راه دوره. یه نکتهی دیگه هم اینه که هر رابطهای دو سر داره. گاهی یکی از آدمها، ارتباط از راه دور رو نمیپسنده. شاید دلایل خودش رو هم داره اما تجربه نشون میده که عشق بهونهبردار نیست. دوری و فاصله هم یکی از عوامله که ممکنه رابطه رو سختتر کنه اما قلبهایی که به هم گره خوردهن با فاصلههای جغرافیایی از هم جدا نمیشن.
اصلاً من کی باشم که اینهمه حرف بزنم وقتی که شیخ اجل توی دو کلمه به اندازهی یه کتاب، حرف و پند و اندرز گنجونده.
میفرماید که پراکندهروزی، پراکندهدل. خیلی ساده و روون امروزیش میگه کسی که اوضاع درآمدش مشخص نیست، دل و دماغ هم نداره.
حس میکنم حالا که تا اینجای نوشتهم رو خوندین، لبخند تلخی نشست کنج لبتون و با خودتون یا شاید خطاب به من گفتین: «اینها رو که خودمون میدونستیم!» شاید هم گفته باشین که چقدر حرف میزنی؟ برو سر اصل مطلب! گیرم که فریلنسریم و دنبال پارنتر میگردیم. اصلاً جهنم! یکی رو از زیر سنگ و با هزار دنگ و فنگ پیدا کردیم و حالا میخوایم ببینیم اصلاً پا میده پارتنر ما بشه یا نه. چی کار باید بکنیم؟ سر صحبت رو چهطوری وا کنیم؟
خب، من فکر میکنم هر کسی روش خودش رو داره برای باز کردن سر حرف. بهعبارتی به تعداد آدمهای روی کرهی زمین راه و روش وجود داره برا باز کردن سر صحبت. چی؟ دارین تخمین میزنین؟ فکرتون شبیه عنوان یه مقاله از ذهنتون میگذره؟ ۸ میلیارد روش برای باز کردن سر صحبت؟ خب میخوام بگم که شاید حتی بیشتر از این حرفها! میدونین چرا؟ هر آدمی ممکنه بیش از یه روش برای باز کردن سر صحبت بلد باشه. این رو هم بگم که فهرست کردن این راه و روشها کار آسونی نیست، هر چند که شاید ساده به نظر برسه. آخه موقعیت تا موقعیت و آدم به آدم فرق داره. شاید اصلاً آدم یادش نمونده باشه که از کجا شروع شد یا چهطوری شروع کرد.
یکی از روشهای تقریباً تضمینی باز کردن سر صحبت اینه که براش یه آهنگ عاشقانه که خیلی دوست دارین بفرستین تا ببینین چی میشه. مثلاً میتونین آهنگ رو بفرستین و ازش بخواین نظرش رو دربارهی اون آهنگ بگه یا میتونین آهنگ عاشقانه براش بفرستین و بگین که با این آهنگ یادش افتادین. بهشرط اینکه راستش رو بگین! اگه دوست دارین آهنگ بفرستین و خجالت میکشین، میتونین بهصورت ناشناس آهنگ بفرستین. یکی از مزیتهای این روش اینه که ذهن مخاطب درگیر میشه با این موضوع که شما کی هستین که براش آهنگ فرستادین. اما از من میشنوین کاملاً معلوم و معمولی آهنگ بفرستین و نگران واکنشهای احتمالی بعدی نباشین. راستش نظر شخصی من اینه که آن عشق که در پرده بماند به چه ارزد؟ عشق است و همین لذت اظهار و دگر هیچ. البته میدونم که تند رفتم. میدونم که هر ابراز علاقهای به عشق منتهی نمیشه و نباید همپ چنین انتظاری داشت اما خب دربارهی ابراز عشق شعر بلد بودم و دربارهی ابراز علاقه، نه. شما چیزی بلدین؟
روشی که گفتیم مال وقتی بود که توی شبکه های اجتماعی آشنا شدین و میخواین سر صحبت رو هم که باز میکنین، در قدم اول همونجوری از دور باشه اما خب کاملاً طبیعیه که این روش رو همه نپسندند. ممکنه شروع ارتباط از دور و بهواسطهی شبکههای اجتماعی بوده باشه اما بخواین توی فضای واقعی سر صحبت رو باز کنین. یعنی ممکنه معاشرت مطلوب و دلخواه از نظر شما اونی باشه که خارج از شبکههای اجتماعی شکل میگیره. خب اگه کسی رو پیدا کردین و خواستین باهاش سر صحبت رو باز کنین، دعوتش کنین به کافهای، رستورانی، سینمایی، جایی. یه جایی که بتونین بشینید باهاش معاشرت کنید یا باهاش قدم بزنید. یا مثلاً قرار بذارید که با هم تئاتر ببینید یا چه میدونم، نمایشگاه نقاشی. راستی شما چه جور جایی رو بیشتر میپسندین؟ دوست دارین روی به روی کسی بشینید یا پا به پاش قدم بزنید؟
تک و تنها موندید و دلتون میخواد دوست پیدا کنید؟ یعنی میخواین یکی باشه باهاش معاشرت کنید، آشنا بشید، حالا تا بعد ببینید چی میشه و شاید از هم خوشتون اومد؟ یه راهش اینه که از شبکههای اجتماعی کمک بگیرید تا شروعی باشه برای معاشرت توی دنیای واقعی. چه جوری؟ مثلاً توی اوییتر پیلام بدید که کسی هست با هم بریم قدم بزنیم؟ یا میتونید بپرسید کسی هست با هم بریم بستنی بخوریم؟ حتی میتونید هر دو تا رو امتحان کنید. شاید باورتون نشه ولی سؤالی که میپرسید بر این که با چه کسی آشنا بشید تأثیر میذاره. مثلاً کسی که اهل قدم زدن باشه، احتمالاً آدم آرومتریه و کسی که داوطلب میشه بیاد بستنی بخوره احتمالاً شکموتره. کسی که به هر دو تا سؤال جواب مثبت بده یا یه آدم آرومه که بستنی دوست داره یا شاید یه آدم خجالتیه که از قبلترها هم از شما خوشش میاومده ولی سختش بوده که بهتون بگه.
کی پا پیش بذاره؟
گفتن نداره که مرسوم و طبیعیه که آقایون پیش قدم باشند اما رسم و رسوم مال قدیمه. حالا توی سال ۲۰۲۳ دیگه زن و مرد نداره. اینها رو نوشتم که رک و پوستکنده بگم اگه خانومید و دارید این نوشته رو میخونید، اگه از کسی خوشتون اومد، دلدل نکنید، یا بهتره بگم دلتون رو به دریا بزنید و بگید: « هی فلانی! من ازت خوشم اومده. دوست دارم بیشتر باهات آشنا بشم.» البته خواستون باشه که برعکسش هم ممکنه پیش بیاد، یعنی ممکنه یه آقایی پیدا بشه که احساستون رو از زیر زبونتون بیرون بکشه و وقتی خیلی جسورانه گفتید که آره، ازت خوشم میآد، خب که چی؟ بگه: «هیچی! همینجوری! من هیچ حسی ندارم.» اما مهم اینه که در هر صورت پردل و جرئت پیش برید تا حسرت به دل نمونید.
راستی عزیزم… نتیجه چی شد؟
نتیجهی این روشهای معاشرت که گفتیم چی میشه؟ خب میدونم که اگه این رو بگم شاید دلتون بخواد لنگهکفش به دست تعقیبم کنید ولی واقعیت اینه که بستگی داره! بله دیگه به دو طرف رابطه بستگی داره. یکی اونقدر عاشقه که فاصله رو بهونه نمیکنه و دوری یا دیری دیدار چیزی از عشق و علاقهش کم نمیکنه. خب اگه احساساتی باشه، طبیعیه که احساساتش این مدلی باشه که بگه چرا صبور نباشم که جور یار کشم؟ و صبوری میکنه بر دوری. یکی هم زود به نتیجه میرسه از معاشرتهای زودبهزود حضوری. گاهی هم یه مشکلاتی پیش میآد که نمیشه دیگه و شاید آخر کار آدم فقط این تیکه ترانه یادش بیاد: مث هر رابطهای، نه سیاه بود، نه سفید/ اونهمه علاقه رو چهجوری میشه ندید؟ امیدوارم که به برکت سال جدید، مجرد نمونید.
اگه تجربهای داشتید، خوشحال میشیم اگه ما و مخاطبهامون رو محرم بدونید و برامون تعریف کنید.
نویسندهی این مقاله نخواست اسمش لو بره.میدونید چرا؟
ترسید قضاوت بشه که حتی موقع کار هم داره دنبال پارتنر میگرده.
خب حالا البته شاید هم واقعاً هدفش از نوشتن این مطلب همین بوده.
ما که خبر نداریم!
سلام این تصویری که گذاشتید فریلنسری هست یا فری شلواری؟ مخصوصا اون خانمه که لبش رو گاز گرفته انگار تحت تاثیر فری شلواری قرار گرفته ممنون از توضیحاتتون
::()